مشاوره،اجراء و نظارت -----ISSR,SSQR,ISO9001,IATF16949
تقویم تاریخ امروز
تاریخ : جمعه 20 دی 1392
نویسنده : RmZiRn

 

 

شهادت پیشوای یازدهم مسلمانان حضرت امام حسن عسکری(ع) (260 ق)
حضرت امام حسن عسکری(ع) پس از بیست و هشت سال زندگی و شش سال امامت در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری در شهر سامرا و به دست معتمد عباسی به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوار خویش مدفون گردید. آن حضرت، همواره تحت نظر و در زندان‏های طاغوت‏های عصر خود بود و سرانجام با زهر جفا، شهید شد. امام حسن عسکری(ع) با همه‏ی اختناق و محدودیت‏های زمان توانست به بهترین وجه و در حد امکان، فشردگی مبارزه درمقابل ستمگران و حکام جور را حفظ کرده و این نهضت نهفته را هدایت نماید. آن حضرت، قطب دایره‏ی مبارزه بود و دیگران بر اطراف او دور می‏زدند. دوست ودشمن می‏دانستند که امام و پیروانِ او، خلافت ناحقِّ عباسی را قبول ندارند و طرفدار حکومت واقعی و نجات دهنده‏ی اسلامند. امام حسن عسکری، با وجود همه‏ی فشارهای دستگاهِ جور عباسی و کنترل‏ها و مراقبت‏های بی‏وقفه‏ی دولت مرکزی، یک سلسله فعالیت‏های سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام داد که بدین‏گونه قابل ذکرند: کوشش‏های علمی در دفاع از آیین اسلام و ردّ اشکال‏ها و شُبهاتِ مخالفان و نیز تبیینِ اندیشه‏ی صحیح اسلامی؛ ایجاد شبکه‏ی ارتباطی با شیعیانِ مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیک‏ها و ارسال پیام‏ها؛ فعالیت‏های سِرّی سیاسی به رغم کنترل‏های حکومت عباسی؛ حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، به ویژه یارانِ خاصِّ خود؛ تقویت و توجیه سیاسیِ رجال و عناصرِ مهمّ شیعه در برابر مشکلات؛ استفاده‏ی گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دلگرم کردن شیعیان؛ آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام مهدی (عج).

ترور نافرجام حجت‏الاسلام "سیدمحمد خامنه ‏ای" نماینده مجلس شورای اسلامی (1360ش)
با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز توطئه‏های داخلی برای حذف شخصیت‏های مؤثر انقلابی از عرصه فعالیت کشور، گروهک‏های معارض نظام درصدد بودند تا در هر فرصت، این شخصیت‏ها را از میان بردارند. سال 1360 از جمله سال‏هایی است که شخصیت‏های بزرگی در آن ترور شده یا به فیض عظمای شهادت نائل آمدند. در یکی از این ترورهای منافقین، حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خامنه‏ای، اخوی مقام معظم رهبری، به عنوان نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی، قصد عزیمت به مجلس را داشت که مورد حمله تروریستی منافقین کوردل قرار گرفت. در این حادثه، وی بر اثر تیراندازی مهاجمان از ناحیه دست جراحاتی برداشت اما دو محافظ ایشان به شهادت رسیدند. به دنبال شهادت دو پاسدار همراه حجت الاسلام خامنه‏ای، وی از اتومبیل پیاده شد و به سوی مهاجمین آتش گشود که تروریست‏ها با اتومبیلی که از قبل تهیه کرده بودند، متواری شدند. در پی این سوء قصد، حجت الاسلام خامنه‏ای در بیمارستان بستری شد.

 

قتل امیر کبیر در کاشان به دستور "ناصرالدین شاه قاجار" (1230ش)
میرزا تقی خان امیرکبیر در حدود سال 1187 ش در روستای هزاوه در اراک به دنیا آمد. وی پس از طی مراحل پیشرفت و ترقّی علمی و سیاسی به صدر اعظمی حکومت ناصرالدین شاه قاجار برگزیده شد و در طول چهار سال صدراعظمی خویش خدمات شایسته و فراوانی به ملت و حکومت نمود. اصلاح امور مالی، سر و سامان دادن به وضع ارتش، تلاش در رواج خودکفایی ملی، گسترش فعالیت‏های علمی و تأسیس مؤسسات آموزشی (مانند دارالفنون تهران) مبارزه با عقاید و انحرافات مذهبی، بی‏اعتنایی به خواسته‏ها و تهدیدات قدرت‏های خارجی و قطع ایادی و جاسوسان استعماری، از جمله فعالیت‏ها و تلاش‏های پیگیر او در این ایام بود. در این حال، درباریان به ویژه مادر ناصرالدین شاه که منافع خود را در خطر می‏دیدند شاه را تحریک کرده که امیرکبیر را از صدر اعظمی خلع نماید. سرانجام با جوّسازی و شایعه‏پراکنی دولت‏های استعماری و ایادی داخلی آنان علیه امیرکبیر، ناصرالدین شاه وی را از صدارت خلع کرده و فقط عنوان فرمانده کل قشون را برای او باقی گذاشت. چند روز بعد او را به حکومت کاشان منصوب کرد و امیرکبیر را به طرف کاشان حرکت دادند که در حقیقت او را تبعید نمودند. آنگاه تمام عناصر مخالف داخلی و خارجی که در زمان صدارت امیرکبیر در کمین نشسته بودند، از ترس تغییر نظر شاه و عفو امیرکبیر، دست به دست هم دادند و حکم قتل او را از شاه گرفتند. سرانجام این صدراعظم لایق و با کفایت، در روز جمعه 18 دی ماه 1230 ش برابر با 18 ربیع الاول 1268 ق در 43 سالگی به قتل رسید و بدنش را در کربلا به خاک سپردند.

ارتحال فقیه بزرگوار آیت‏ اللَّه "سیدمحمد هاشم خوانساری چهارسوقی" (1279ش)
میرزا محمدهاشم خوانساری چهارسوقی در حدود سال 1199ش (1235ق) در خوانسار و در خانواده‏ای اهل علم و تقوا و فضیلت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در خوانسار فرا گرفت و سپس از محضر پدر نامدارش، میرزا زین‏العابدین خوانساری بهره‏مند گردید. وی سپس راهی اصفهان شد و از دروس پرفیض حضرات آیات: شهید سیدحسن مدرس، سید صدرالدین عاملی و حاجی کرباسی استفاده نمود. آیت‏اللَّه چهارسوقی پس از این سال‏ها، از آیت‏اللَّه مدرس، در 26 سالگی اجازه روایت و اجتهاد گرفت. سپس برای تکمیل معلومات و اندوخته‏های علمی به عراق مهاجرت کرد و با حضور در درس فقیه کامل، شیخ مرتضی انصاری، مفتخر به دریافت اجازه اجتهاد از دست آن بزرگوار گردید. میرزا هاشم چهارسوقی از آن پس به اصفهان مراجعت نمود و علاوه بر تشکیل حوزه درسی عظیم، صاحب فتوی و مرجع خاص و عام گردید و در اصفهان ریاست تام یافت. در حلقه درس این استاد کبیر، دانشمندان فرهیخته‏ای حضور داشتند که بعدها هر یک مدرسی سترگ و فقیهی صاحب نام شدند. در میان این شاگردان، حضرات آیات عظام: علامه سیدمحمد کاظم یزدی، شیخ الشریعه اصفهانی، حاج آقا رضا همدانی، شیخ هادی تهرانی، میرزا حسن نوری، شیخ محمدباقر اصطهباناتی، سید حسن صدر و سید ابوتراب خوانساری از بقیه مشهورترند. همچنین کتب ارزشمندی همچون الاستصحاب، منظومه‏ای در اصول فقه، مبانی الاصول، جواهرالعلوم و احکام الایمان و ده‏ها اثر دیگر از اوست. میرزا محمدهاشم چهارسوقی سرانجام در بیستم دی ماه 1279ش، در هشتاد سالگی بدرود حیات گفت و در وادی‏السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد.

 

رحلت عالم مجاهد، آیت ‏اللَّه "سید ابوالحسن انگجی تبریزی" مجتهد و فقیه اصولی (1317 ش)
آیت‏اللَّه سید ابوالحسن انگجی تبریزی در حدود سال 1243 ش (1282ق) در اَنگج، یکی از محلات تبریز به دنیا آمد. وی ادبیات فارسی و عربی، نجوم، حساب و فقه و اصول را در تبریز خواند و سپس در 22 سالگی برای ادامه تحصیلات عازم نجف اشرف شد. آیت‏اللَّه انگجی در آنجا از حوزه درس استدلالی فقهی و اصولی آیات عظام شیخ محمدحسن مامقانی، ملامحمد فاضل ایروانی و میرزا حبیب اللَّه رشتی بهره جست و به درجه اجتهاد نائل آمد. ایشان سپس به تبریز بازگشت و به تحقیق، تألیف، تدریس و ارشاد مردم همت گماشت. آیت‏اللَّه انگجی تبریزی از همان هنگام که فرمانده قوای رضاخان پهلوی در تبریز شئون اسلامی را زیر پا نهاد با مردم تبریز هم صدا شد و نسبت به آنان اعتراض کرد. همچنین ایشان در جریان کشف حجاب و تغییر لباس، علیه رضاخان موضع‏گیری کرد که منجر به دستگیری و تبعید او به سمنان شد. وی پس از بازگشت از تبعید، به حوزه درس خود پرداخت و کتاب‏هایی نیز در زمینه فقه و اصول تألیف کرد که برخی از آنها بدین قرارند: رساله سؤال و جواب، حاشیه وسایل شیخ انصاری، حاشیه بر مکاسب و کتاب ارث. این عالم ربانی سرانجام در 20 دی 1317ش برابر با 18 ذی‏قعده 1357ق در 74 سالگی رحلت کرد.

صدور اعلامیه حوزه علمیه قم درباره وقایع قیام این شهر (1356ش)
در پی قیام خونین 19 دی 1356 قم، حوزه علمیه قم در محکومیت این جنایت، اعلامیه‏ای صادر کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: "هیئت حاکمه جبار، برای هَدم اسلام و مسلمین و کوبیدن حوزه‏های علمیه، هر روز به نقشی دست می‏زند و به ایجاد محیط وحشت و خفقان قناعت نکرده و مستقیماً دست به کشتار مردم و طلاب بی‏پناه حوزه علمیه قم زده است." در بخش دیگری از این اعلامیه خطاب به مردم ایران تاکید شده بود: "ملت مسلمان ایران ببینند که دستگاه جبار با این جوان‏ها که عمر خود را وقف اسلام و مسلمین کرده‏اند و با چشم‏پوشی از لذایذ دنیا، خود را برای فداکاری در راه اسلام آماده کرده‏اند، چه می‏کند... عجب اینکه شاه جنایتکار باز هم دم از اسلام می‏زند. او تصور می‏کند چون موفق به تثبیت نوکری خود در برابر آمریکا شده است، موفق به هر جنایتی است. ولی باید بداند، مقابل قیام و انقلاب ملت، شکست خواهد خورد."

 

عملیات توکل در منطقه ماهشهر، به طور مشترک (1359ش)
در 20 دی ماه 1359 عملیات توکل توسط یگان هایی از ارتش ، شماری از نیروهای سپاه و ستاد جنگ های نا منظم آغاز شد . قوای زرهی از ذو محور و نیروهای پیاده از محور سوم وارد عمل شدند . در سه راهی آبادان و کوی ذوالفقاریه که نیروهای پیاده تک کرده بودند ، خط نیروهای عراقی در هم شکست و شماری از آن ها اسیر شدند . اما به سبب عدم پیشروی در دو محور دیگر ، این نیروها نتوانستند موقعیت خود را تثبیت کنند و به ناچار دست به عقب نشینی زدند . به این ترتیب عملیات توکل ، که در مرحله نخست موفقیت چندانی در پی نداشت ، در مراحل بعدی نیز با توقف حمله رو به رو گردید و ناکامی مرحله نخست سبب شد تا انجام این گونه عملیات های گسترده تا زمان عزل بنی صدر از مقام فرماندهی کل قوای مسلح منتفی شود .

تصرف شهر تفلیس توسط سلطان جلال الدین خوارزمشاه (623 ق)
به نوشته احمدبن اسحاق یعقوبی (ص 363ـ 364) در قرن سوم تفلیس شهری در ارمنستان و فاصله میان آن و قالیقلا سی فرسخ بود. رودخانه بزرگ یعنی رودخانه کبیر (کر) که از شهر قالیقلا سرچشمه می‌گیرد از میان این شهر می‌گذشت. اصطخری در قرن چهارم اهمیت تفلیس را از دربند * (باب الابواب *) کمتر دانسته و از دو دیوار آن یاد کرده‌است. وی تفلیس را شهری پرنعمت با میوه‌های بسیار و کشاورزی پر رونق ذکر کرده که آب گرمابه‌های آن بدون نیاز به آتش همانند حمامهای طبریه گرم بوده‌است. وی یادآوری می‌کند که در همه اران شهری بزرگتر از بردعه * و دربند و تفلیس نیست و رود کر که آبی خوش دارد از میان تفلیس می‌گذرد (ص 185ـ 189). ابن حوقل (قرن چهارم) اطلاعات نسبتا جامعی در بارة تفلیس ارائه داده‌است. وی می‌نویسد که تفلیس در وسعت به باب الابواب نمی‌رسد و دو حصار گلی و سه دروازه دارد و دارای مسجدجامع و شهری «فراخ نعمت و استوار و پر برکت و ارزان کالا» ست و بر سایر بلاد مشابه برتری دارد. در تفلیس علاوه بر حمامهای طبیعی آسیاهایی ساخته‌اند که با استفاده از آب رود کر گندم را آرد می‌کند (مانند آسیاهای موصل و رقه). در آنجا شعائر اسلام برپاست و مسجدجامع آن از هر پلیدی محافظت و از طرف سلطان با شمع و قندیل و جز آن روشن می‌گردد. اذان در همة مساجد به بانگ بلند خوانده می‌شود و کسی مانع نیست. مسلمانان با گرجیان آمیخته‌اند و مذهب مسلمانان شهر تسنن محض بر پایة مذاهب قدیم است و علم حدیث و نیز محدثان را بزرگ می‌شمارند و مردم آنجا سالم و غریب نوازند (ص 340). مؤلف کتاب حدودالعالم (ص 162) نیز از بزرگی آبادی و نعمت بسیار شهر و دو باروی آن یاد می‌کند و آن را «ثغر می‌داند بر روی کافران». در قرن چهارم ابودلف (ص 46) از شهر تفلیس و از حمامهای گرم آن بدون نیاز به آتش از آسیاها و از دیوار عظیمی که دور شهر کشیده‌اند یاد می‌کند. خاقانی شروانی نیز بارها به تفلیس سفر و در آنجا اقامت کرده و در وصف تفلیس شعر سروده‌است (ص 759).

رحلت عالم جلیل، شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی پدر شیخ بهایی (984 ق)
عزالدین حسین فرزند عبدالصمد جَبَلی عاملی پدر شیخ بهایى و از نوادگان حارث بن اعور همدانی و از شاگردان شهید ثانی و حسن بن جعفر کَرَکی بود و از آنان اجازه‏ی اجتهاد داشت. عزالدین پس از اتمام تحصیلات راهی بحرین شد و برای همیشه اقامت در آن دیار را برگزید. وی در آنجابه ترویج مذهب شیعه و احیای علوم دینی پرداخت و بالاخره در هشتم ربیع الاول سال 984 ق درگذشت. تحفه‏ی اهل ایمان و دیوان اشعار از آثار اوست.

تولد "فرانْسْوا رابْلِه" ادیب و نویسنده معروف فرانسوی (1494م)
فرانسوا رابله ادیب و نویسنده برجسته فرانسوی در چنین روزی از سال 1494 میلادی متولد شد. فرانسوا رابله رمان‏نویس، ادیب و پزشک فرانسوی در تاریخ دهم ژانویه سال 1494 میلادی در این کشور به‌دنیا آمد. وی تحصیلات خود را در صومعه‏ای نزدیک زادگاهش سپری کرد و پس از آموختن الهیات و حکمت و فلسفه، به سلک روحانیون مذهبی درآمد. این امر بیش‌تر به سبب شوق او در فراگرفتن علوم ادبی یونان و روم بود تا به‌سبب تمایلش به علوم مذهبی و الهی. رابله از آن پس مدتی به سیر و سفر و مطالعه و ثبت خاطرات خود پرداخت و با بسیاری از فاضلان و ادیبان بزرگ زمان آشنایى یافت. او هم‏چنین پس از طی دروس دانشگاهی در رشته پزشکی، به طبابت پرداخت و چندین متن پزشکی را به زبان یونانی با تفسیرهای شخصی منتشر کرد. رابله هم‏چنین کتاب گارگانتوا و سپس رمان بزرگ پانتاگروئل را انتشار داد که از جانب برخی مقامات علمی و مذهبی به اتهام منافی اخلاق بودن محکوم گردید و باعث شد که وی مقام و جایگاه روحانیت خود را از دست دهد. با این حال، انتشار جلدهای دوم تا پنجم این اثر، باعث شهرت زیادی برای رابله شد و با ارائه تغییراتی در جلدهای بعد، سعی کرد تا رضایت مقامات مذهبی را نیز جلب نماید. رابله از نظر مورخان، مرد تحول بود و در دوره تحول می‌‏زیست. وی از آسایش می‌‏گریخت و تشنه تجسس و تبحر بود. همه وقت خود را با شوق و شیفتگی فراوان به آموزش می‌‏گذراند. او نمونه کامل عهد رنسانس به‌شمار می‌‏آمد که می‌‏کوشید تا فلسفه و معنویات زمان را در پرتو اندیشه‏های باستانی، نو گرداند. رابله بیش از هر چیز، در شیوه انشاء و به‌کار بردن قواعد زبان و برجا نشاندن درست کلمه و تناسب در ترکیب کلام، هنرمندی و استادی دارد و در نوشته‏‌ها، روح مضحکه‏آمیز و هزل و مطایبه فصیح و شیوا را با قدرت نویسندگی می‌‏آمیزد. وی با خطوط وسیع، چهره‏های مختلف انسان را به‌طور مسخره‏آمیز ترسیم می‌‏کند و نهاد آدمی را آن‌چنان که هست، به خواننده القا می‌‏نماید. شگفتی سبک نگارش رابله در آن است که میان خنده و دانش، رابطه نزدیک برقرار می‌‏دارد. درباره او گفته‏اند که: «رابله وجود بشر را به مسخره می‌‏گیرد، وجود خدایان را نیز به مسخره می‌‏گیرد، اما این کار را با چنان لطفی انجام می‌‏دهد که نه به بشر لطمه وارد می‌‏آورد نه به خدایان.»

 

شهادت شهید رضا جولایی (1366ش)
شهید رضا جولایی، چهارم فروردین‌ماه سال 1346ش در کرمان چشم به جهان هستی گشود... مطالعه مختصری از زندگی‌نامه و خصائل این شهید بزرگوار، از زبان پدر ارجمندش، «شعبانعلی جولایی» خالی از لطف نیست: «من هم مثل خیلی از پدران مسلمان این آب و خاک تکه‌هایی از قلبم را در گلزار شهدا به امانت گذاشتم. پسر من، مثل خیلی از جوانان برومند ایران با ایثار و استقامت و سربلندی و غرور به شهادت رسید. ما هم بعد از رفتن آن‌ها با رنج و صبوری‌مان، اجر خود را دریافت می‌کنیم. با این‌که به قول شاعر: حدیث عشق این گل‌های عاشق / نمی‌گنجد دگر در دفتر عشق... اما من خیلی دلم می‌خواهد که از او و زندگی کوتاه بابرکتش حرفی بزنم. به سال‌های 1346ش برمی‌گردم که «رضا» کلبه‌ تاریک زندگی‌مان را با قدمش نورانی کرد. یادم می‌آید در چهارمین روز بهار به‌دنیا آمد. آن سال‌ها در کرمان زندگی می‌کردیم؛ خیلی غریب و تنها بودیم. وقتی رضا به‌دنیا آمد، بی‌اختیار به یاد امام غریبان، امام رضا (ع) افتادم و نام او را «رضا» گذاشتم. آن‌قدر می‌دانم که سال‌های کودکی‌اش را مثل بچه‌های دیگر با شیطنت و شلوغی پشت‌سر گذاشت تا این‌که روزهای فجر انقلاب اسلامی از راه رسید. تازه دوازده سال داشت ولی مثل همه‌ پسر‌ها می‌خواست در این سن و سال مفید باشد و به کار بیاید و کاری بکند که چشم‌ها به او خیره شود. می‌دیدمش که از این طرف و آن طرف لاستیک‌های کهنه جمع می‌کند. یک بار از او پرسیدم: «پسرجان! این‌ها را برای چه می‌خواهی؟» در جوابم گفت: «خیلی به درد می‌خورند؛ ما چیزی نداریم تا از خودمان دفاع کنیم، وقتی مزدورهای شاه بخواهند به تظاهرکنندگان حمله کنند، این‌ها را آتش می‌زنیم تا جلوی حمله‌شان را بگیریم.» انقلاب که پیروز شد، دوباره رفت سراع درس و مدرسه. تا سال سوم دبیرستان درس خواند. بعد گفت که به حرفه‌ مکانیکی علاقه‌مند است و خودش را سرگرم کار در این رشته کرد. وقت که اضافه می‌آورد، در کارهای خانه کمک‌حال بود؛ مخصوصاً خیلی هوای مادرش را داشت. یک روز عصر وقتی در ایوان خانه نشسته بودیم و چای می‌خوردیم، به من گفت که می‌خواهد به خدمت ارتش جمهوری اسلامی دربیاید. سال 1365ش بود، مخالفتی نکردم. قبل از این‌که نظام وظیفه او را به خدمت بخواند، او خودش را معرفی کرد. بعضی وقت‌ها او را سرگرم مطالعه می‌دیدم. معلوم بود به کتابخانه‌ها رفت‌وآمد دارد و کتاب خواندن را دوست دارد. در کلاس‌های قرآن هم شرکت می‌کرد و ‌گاه می‌دیدم در خانه با صدای بلند قرآن می‌خواند. نماز اول وقتش هیچ‌وقت ترک نمی‌شد. رضا حالا دیگر عضوی از تیپ یک و گردان 17 لشگر 92 زرهی ارتش بود. در نیمه‌های خرداد سال 1365ش به ما خبر داد که قرار است به جبهه‌ طلائیه اعزام شود. طلائیه آخرین جایی بود که رضا قدم بر زمین آن می‌گذاشت. روز بیستم دی‌ماه سال 1366 هجری شمسی در حال دفاع از دین و کشورش ترکشی به سرش می‌خورد و همان‌جا در سن بیست سالگی شهید می‌شود. پیکر پاکش را در بهشت زهرا (س) به خاک سپردند...»

انتشار نخستین روزنامه چاپی جهان در ایتالیا (1653م)
اولین روزنامه خبری جهان به نام گازتا در دهم ژانویه سال 1653م در شهر ونیز ایتالیا چاپ و منتشر شد. از آن جا که بهای هر نسخه از این روزنامه برابر با یک "گازتا" یعنی واحد پول ونیز بود، این روزنامه نیز به همین اسم موسوم شد. این نام بعدها در سایر کشورهایی که روزنامه در آنها منتشر شد، متداول گردید و لغت گازتا، با واژه روزنامه مترادف شد.

 

تولد "سزار داکورنت" نقاش برجسته فرانسوی (1806م)
سزار داکورنْتْ، نقاش مشهور فرانسوی در دهم ژانویه 1806م در این کشور به دنیا آمد. وی به هنگام تولد، دست نداشت و در پای راستش نیز فقط چهار انگشت نامتجانس به چشم می‏خورد. این طفل گرچه در جسم ظاهری خود دچار کمبود و نقص بود، اما در فکر و تخیل به مراتب کامل بود؛ چرا که از همان کودکی با کمک پا و با یک تکه زغال بر دیوارها نقاشی می‏کشید. هرچند این نقاشی‏ها به صورت خطهای پراکنده بود، اما نمایانگر استعداد ویژه او بود. براین اساس، وی را به پاریس فرستادند و پس از طی دوران اولیه تحصیل، وارد مدرسه هندسه گردید. داکورنت در این راه به سرعت پیش‏رفت و توانایى و سرعتش در نقاشی حیرت‏انگیز بود. قلم مو در پای او آنچنان می‏چرخید که گویا با دستانش به حرکت در می‏آید. این چنین بود که داکورنت به یکی از برجسته‏ترین نقاشان تاریخ فرانسه مبدل گشت. از جمله شاه‏کارهای هنری وی، تصویری با عنوان حضرت مریم(س) بعد از رستاخیز به طول 3/30 متر می‏باشد که توسط دولت فرانسه خریداری و به نمایش گذاشته شد. دیگر اثرمعروف وی، توبه نام داشت که آن نیز دارای شهرت فراوانی می‏باشد. سزار داکورنت سرانجام در سال 1906م در 100 سالگی درگذشت.

 

اختراع سیمان در انگلیس (1824م)
درچنین روزی در سال1824میلادی ، جوزف آسپرین شیمیدان انگلیسی ، سیمان را اختراع کرد .

 

درگذشت "اوژن لابیش" نویسنده و نمایش‏نامه نویس فرانسوی (1888م)
اوژن مارن لابیش مصنّف و نمایش‏نامه نویس معروف فرانسوی در اول سپتامبر 1815م در پاریس به دنیا آمد. وی در حین تحصیل در رشته حقوق، به ادبیات شوق فراوان یافت و به نگارش داستان‏های کوتاه، پراحساس و خیال‏انگیز برای روزنامه‏های پاریس پرداخت. لابیش پس از آن با سرعتی باورنکردنی، کمدی و نمایش‏نامه‏های آهنگین خود را که تعدادشان به صد می‏رسید به طور پیاپی عرضه کرد. غالب این کمدی‏ها، با همکاری چند تن از دوستانش نوشته شده بود. در میان آنها شاه‏کارهایى وجود داشت و در بیشتر تئاترهای مهم پاریس به نمایش گذاره می‏شد که کلاه حصیری ایتالیایى و مردم گریز از آن جمله‏اند. او در نوشتن کمدی‏های انتقادی مهارت بسیار فراوانی داشت و در کنار آن، تراژدی‏های موفقی می‏نوشت. لابیش نویسنده‏ای است که بی هیچ گونه بلند پروازی توانسته است در نمایش‏نامه‏های عامه پسند و نشاطانگیز، آداب زندگی و اخلاق مردم، به ویژه طبقه کاسب و نوکیسه را به صورتی کاملاً دقیق و صادقانه بدون تحقیر و نیشخند پیش چشم گذارد و با وسعت تخیل خود، آثاری بیافریند که مردم را به خنده وادارد، بی آن که به عمق موضوع لطمه وارد آید. درباره او گفته‏اند: لابیش نه تنها نمایش‏نامه‏نویسی بود که با مزاح و نوشته‏های مسخره‏آمیزش می‏توانست مردم را بخنداند و سرگرم کند، بلکه دارای جهان‏بینی عمیقی بود که می‏دانست هدف از بذله‏گویی چیست. آثار نمایشی کامل لابیش در دو جلد به چاپ رسیده و آثار فراوانی از او در تئاترهای بزرگ دنیا به معرض نمایش گذاشته شده است. اوژن مارن لابیش سرانجام در دهم ژانویه 1888م در 73 سالگی درگذشت.

 

تشکیل "جامعه ملل" در ژنو پس از جنگ جهانی اول (1920م)
جامعه ملل نخستین سازمان بین‏المللی است که بعد از جنگ جهانی اول به موجب پیمانی 14 ماده‏ای که بخشی از پیمان صلح "ورسای" بود، با عضویت اولیه 18 و سپس 45 کشور در دهم ژانویه 1920م تشکیل شد. در آغاز فعالیت جامعه ملل، کشورهای افریقایى و امریکا و شوروی به آن ملحق نشدند و دولت‏های انگلیس و فرانسه نیز تنها از آن پشتیبانی می‏کردند. منشور جامعه ملل، اعضا را متعهد می‏ساخت که روابط خود را بر اساس احترام متقابل به یک‏دیگر استوار سازند و علیه تجاوز به استقلال و تمامیت ارضی شان، اقدام کنند. هم‏چنین برای ناقضان منشور، مجازات‏هایى در نظر گرفته شده بود. ولی فقدان ضمانت اجرایى برای تصمیمات جامعه ملل بزرگ‏ترین مشکل این جامعه و عامل اصلی انحلال آن بود. پس از روی کار آمدن هیتلر، آلمان، در سال 1933م جامعه ملل را ترک گفت و این نخستین گام او در شانه خالی کردن از انجام تعهدات پیمان صلح ورسای بود. جامعه ملل با ناتوانی در دفع تجاوز ایتالیا به حبشه و تجاوز آلمان به اتریش و چکسلواکی، و نیز تجاوز ژاپن به چین و هجوم شوروی به فنلاند، به تدریج اعتبار خود را از دست داد و کشورهای متجاوز برای این‏که تعهدی در قبال جامعه ملل نداشته باشند به تدریج آن را ترک گفتند. در جریان جنگ جهانی دوم، جامعه ملل عملاً به حال تعلیق درآمد تا اینکه پس از جنگ جهانی دوم، در 19 آوریل 1946م منحل شد و سازمان ملل متحد جای‏گزین جامعه ملل گردید. هرچند هنوز هم برخی از مشکلات ساختاری جامعه ملل همچنان دامنگیر سازمان ملل متحد نیز هست.

تأسیس آکادمی هنرهای علوم سینمایی اسکار (1927م)
آکادمی هنرها و علوم سینمایى اسکار، مؤسسه‏ای غیرانتفاعی است که توسعه و پیشبرد هنر و علوم مربوط به این حرفه را از طریق مبادله افکار و هم‏چنین توسط اهدای جایزه‏ها برای دست‏آوردهای ارزش‏مند در رسته‏های گوناگون تشویق می‏کند. این آکادمی که به اسکار نیز معروف است، همه ساله از بین هنرمندان عرصه فیلم‏سازی، برترین افراد را انتخاب می‏کند. نحوه انتخاب در آکادمی به این نحو است که هر یک از اعضای آکادمی که بیش از چهارهزار نفر می‏باشند، مجاز است که پنج نامزد برای بهترین فیلم سال و پنج نامزد در رسته خود انتخاب کند. بازیگران، بازیگران را انتخاب می‏کنند، کارگردانان، کارگردانان را و فیلم‏برداران، فیلم برداران را و... . نامزدهای هر رسته ملزم به این نیستند که عضو آکادمی باشند. بخش تلویزیونی اسکار نیز از سال 1953م آغاز به کار کرد و برگزیدگان این عرصه را نیز معرفی می‏کند. نماد اسکار، تندیسی است با نگاهی جدی که شمشیری به دست دارد و روی یک حلقه فیلم ایستاده است. هرچند این تندیس قیمت مادی چندانی ندارد، ولی برای برندگان آن، شهرت و اعتباری جهانی به ارمغان می‏آورد. امروز اسکار، یکی از معتبرترین جوایز سینمایی جهان محسوب می‏شود.

 

اختراع ساعت الکترونیکی در سوئیس (1963م)
اولین ساعت الکترونیکی توسط دو صنعت‏گر سوئیسی با نام‏های "سولْویل" و "تیتوس" پس از 12 سال تلاش، با وصل کردن صدها قطعه و ابزار دقیق در 10 ژانویه 1963م اختراع شد. در ساعت الکترونیکی، حرکت الکترون‏ها موجب حرکت عقربه‏های ساعت به جلو می‏شوند. این نوع ساعت نیازی به کوک کردن ندارد و بسیار منظم و دقیق کار می‏کند و میزان خطای آن، بسیار ناچیز است.

 

امضای قرارداد "تاشکند" در مورد کشمیر بین هند و پاکستان (1966م)
پس از استقلال هند و پاکستان و تصویب قانون استقلال هندوستان، مشکلات زیادی در نحوه اداره شبه قاره هند به وجودآمد. زیرا اولاً جمعیت مسلمانان هندوستان در سراسر شبه قاره پراکنده بودند و بین اقلیت مسلمان و اکثریت هندو در قلمرو هند و بین اقلیت هندو و اکثریت مسلمان در قلمرو پاکستان برخوردهای خونین روی داد و یک جوخصومت و اختلاف بین دو کشور به وجود آورد. مهم‏ترین اختلافی که به جنگ میان دو کشور انجامید، بر سر حاکمیت بر ایالت سرسبز و وسیع شمال غربی شبه قاره هند، یعنی کشمیر بروز کرد. بیش از 75 درصد جمعیت این ایالت، مسلمان بودند و کشمیر بالطبع می‏بایست در قلمرو حکومت پاکستان قرار بگیرد. ولی مهاراجه هندی کشمیر بدون توجه به خواست اکثریت مردم، این ایالت را به هند ضمیمه کرد و با اعلام این تصمیم در ماه اکتبر 1947م، مسلمانان کشمیر سر به شورش برداشتند. اختلاف هند و پاکستان بر سر کشمیر سرانجام به سازمان ملل متحد ارجاع شد و سازمان ملل کشمیر را موقتاً بین هند و پاکستان تقسیم کرد. البته قسمت اعظم کشمیر در قلمرو هند بود و فقط بخش کوچکی از این ایالت وسیع در قلمرو پاکستان قرار گرفت. این امر زمینه‏های اختلاف دو کشور در سال‏های بعد را بیشتر از قبل فراهم کرد تا این که در 25 اوت 1965م آتش جنگ دو طرف بر سر این منطقه، افروخته شد. این جنگ در نهایت پس از سه هفته با شکست پاکستان به پایان رسید و با دخالت سازمان ملل، آتش‏بس برقرار گردید. پس از چندی رهبران دو کشور در ژانویه 1966م به دعوت نخست‏وزیر وقت شوروی در تاشکند گرد آمدند و در دهم ژانویه با انتشار اعلامیه تاشکند تعهد نمودند که نیروهای خود را به خطوط قبل از جنگ منتقل نمایند و وضعیت موجود در کشمیر را بپذیرند. با این حال، اختلافات هند و پاکستان، در سال‏های پس از آن نیز همچنان ادامه دارد.



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست

آخرین مطالب

/
بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهـُمَّ صَـلِّ عَلے مُحَـمَّد ﷺ وَ آلِـ مُحَـمَّد ﷺ وَ عَجِّـلْ فـَرَجَـهُم ♥♥♥♥♥ به نام خدایی که ماهی کوچک قرمز را محتاج دریای بی کران آبی کرد... ♥♥♥♥♥ رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا (80/اسراء) پروردگارا ! مرا در هر کاری به درستی وارد کن و به درستی خارج ساز واز جانب خود برایم حجتی یاری بخش پدید آور ! ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)*..... صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللَّهُمَّ صَلِّ علی ، علی بْنِ موسي الرِّضَا مرتضي الامام التَّقِيَّ النَّقِيَّ وَ حُجَّتِكَ علی مِنْ فَوْقِ الارض وَ مَنْ تَحْتِ الثري الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ صلاه كَثِيرُهُ تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كَأَفْضَلِ ماصليت عَلَيَّ أَحَدُ مِنْ اوليائک... پرودگارا، ‌ بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ،‌ درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، ‌درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، ‌همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ 09141050409